چشمام میسوزه... نباید اون جوری میزدم زیر گریه.

ولی فرق داشت. اون داشت به سادگی به همه اون چیزی که دوست داشتم و همه هنر نداشته ام و همه عرضه و لیاقت نداشته ام و همه تلاشایی که کردم برای اینکه راضیش کنم میرید.

مامان میگفت اهمیت نده.

اهمیت ندم؟ اون پدرمه. من واقعا برام مهم نیست بقیه راجع بهم چی فکر میکنن ولی بابا فرق داره. من همه تلاشمو میکنم که شبیه اون دختری باشم که میخواست داشته باشه ولی نیستم.

لاین آرت نقاشیم با گریه پیش رفت. هنوزم چشمام میسوزه. فکر کنم نباید بعدش حموم میرفتم.

دستم میخاره لعنتی. یه سه هفته ای میشه اینجوریه... کاش جای نیش پشه بود وای.

فردا میخوایم با خاله اینا بریم استخر. ودف! واقعا حال ندارم. جسله آخر کلاسم مونده ولی خانم آقایی خبری نداده...

امروز تو جلسه درمورد ال جی بی تی صحبت کردیم و حس خوبی داشت از اینکه مهدیه و الهه به حرفامون گوش میدادن بدون اینکه بهمون بپرن.

ولی حوریه خیلی رو مخمه...

چهارشنبه به مائده قول داده بوده ولش نکنه ولی اصلا سمتمون هم نیومد. تقصیر منه. باید از مائده فاصله میگرفتم...

گیفی که برای مهدیه فرستادم گیف جونجیه. وای. امیدوارم دوشنبه نگه "این عضو بی تی اسه؟"

از آتنا عصبانیم هنوز. یعنی واقعا فقط پیام داده بود درمورد حوریه ازم بپرسه؟

واقعا که هیچکس منو آدم حساب نمیکنه.

مامان میگفت گفته برگشتم که راضیه رو برسونم. داری بچه خر میکنی؟ معلومه که گرمش بود و خوابش میومد!

اگه یه درصد منو آدم حسابم میکرد خیلی وضعم بهتر بود.

اگه آدم حسابم میکردید.

چرا پاشدم رفتم پی وی تکیلا سانرایس عر زدم؟

چرا تو دیلیم همیچین پستایی گذاشتم؟

حس میکنم نیکولای ازم دلخور شد. باید درکم کنه نه؟ من عادت دارم از ناراحتیام با کسی حرف نمیزنم.

شینوبو میدونست قرار نیست چیزی بهش بگم پس حرفی نزد.

سرم درد میکنه

وای

"I don't give a shit what they think about us (ah-ah)"

تو سرم میچرخه.

دلم میخواد ادیتم و نقاشی دیجیتالم و نقاشیمو اینجا هم آپلود کنم ولی نت به گوشیم وصل نمیشه.

هی هی. من هر لحظه از چند ثانیه پیش بیمزه تر میشم.

بیشتر ایگنورم کنین. ممنون.

فکر کنم باید همه سوپرتگا رو انتخاب کنم.